یکی از ویژگی ها و خصوصیات نفس آن است که خداوند میان نفس و شخص حایل می شود. به این معنا که نفس انسانی خود به تنهایی عمل نمی کند و اگر برای نفس انسانی قدرت و قوتی در تصرف بدن و کالبد قایل شده ایم، به اذن حضور وجودی الهی انجام می گیرد و این گونه نیست که نفس مستقل در تصرف باشد؛ زیرا نفس انسانی بلکه همه موجود در اوج قدرت و قوت، فقیر محض هستند و غنی تنها برای خداوند حمید است(فاطر، آیه 15) بنابراین، نفس به حول و قوت الهی است که در کالبد و جسم خویش تصرف می کند و او را به کاری وامی دارد. از این روست که خداوند برای بیان عدم استقلال نفس و فقر هویتی آن به خداوند غنی حمید، در آیه 24 سوره انفال بیان می کند: واعلَموا اَنَّ اللّهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وقَلبِهِ؛ و بدانید که به تحقیق خداوند حائل میان مرد و قلبش است.
پس اگر خداوند حائل میان کالبد و نفس اوست، به این معنا است که نفس با همه اقتدار و قوت و قدرت خویش ، ناتوان از تصرف در کالبد بدون حول و قوت الهی است. تاکید بر واژه « المَرءِ» جنسیت نیست بلکه مراد کالبدی است که بیانگر مردانگی و زنانگی است و از آن جایی که نفس همانند روح جنسیت ندارد ؛ زیرا مجرد است و مجردات فاقد جنسیت به مفهوم آشنا هستند، خداوند با تاکید بر واژه المَرءِ بر آن است تا بیان کند آن چه نفس را ممکن می سازد تا در کالبد و جسم تصرف کند، حول و قوت الهی است.
هم چنین تاکید بر« المَرءِ» از آن رو انجام می گیرد که مردان از نظر کالبد و جسم به ظاهر قوی تر هستند و بنابراین نیازمند حول و قوتی بیرونی نیست، اما وقتی خداوند می فرماید همین مردان که به ظاهر چنین هستند نیازمند حول و قوت الهی هستند تا تصرف داشته باشند، زنان به طریق اولویت نیازمند خواهند بود. البته این اولویت به حسب ظاهر و از منظر انسانی است، و گرنه آن چه حقیقت است همان نفس است که زن و مرد ندارد و خداوند همه زنان و مردان را از همان نفس آفریده و زوج و جفتش را نیز از همان قرار داده است.(نساء، آیه 1؛ روم، آیه 21)
به هر حال، نفس بدون حول و قوت الهی کاره ای نیست و تصرفات او در کالبد جسمانی اش به حول و قوت الهی خواهد بود. از این روست که بر حائل شدن خود در میان نفس و کالبد تاکید کرده است.